تولدت مبارک بهنیا جان
سلام مامان امروز تولدت پسرم شما واردچهارسالگی شدی میدونی ساعت چند به دنیا اومدی ساعت هشت و پنج دقیقه صبح توسط دکترفیروز صاحبدل دربیمارستان پارس. بابا ومامانی و خاله اعظم و مینا جون پشت دراتاق عمل منتظرپسرگلمون بودن.بهنیا جونم وقتی من ساعت 10بهوش اومدم و تورودیدیم اشک تو چشمام جمع شده بود ازخوشحالی گریه کردم باورم نمی شد تو داری دربغلم شیر میخوری روزخیلی خوبی بود . الانم که دارم برات این خاطرات رو می نویسم شما سه سالگیت تمام شده و واردچهارسالگی شدی . از1تا10 میشمری و از1تا5 انگلیسی می شمری.شعرتاب تاب عباسی رو می خونی.دست فرمون ماشین بازیتم حرف نداره .راستی یه چیزدیگه برات بنویسم مامانی دو هفته پیش باهم رفتیم کلاس ژیمناستیک ولی شما ازبغل من تکون نخوردی و با بچه ها ورزش نکردی .البته خانم مربی گفت بعدازچهارسالگیت ببرمت عزیزم.عزیزم بیشترآهنگهایی رو که گوش میشدی غلط و درست زمزمه میکنی الهی مامان فدات بشه که ازوقتی تو بدنیا اومدی زندگی شیرین من و بابا رو شیرین ترکردی.